تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۴۰۳ - 2 روز پیش
موضوع:
یادداشتها
شماره: 16538
نفس آخر عاشقی در مرداب
بیرجند- سالهای ابتدایی زندگی مشترکمان بسیار خوب و خوش گذشت. علاقه زیاد آرمان به من باعث شده بود که من نیز به او علاقهمند شوم تا اینکه فرزند اولمان به دنیا آمد و زندگیام رنگ تاریکی گرفت...
به گزارش
نگاه خراسان جنوبی، خانمی حدوداً ۳۰ ساله با دست كچگرفته و به گردن آويزان وارد اتاق مشاوره يكی از كلانتریهای بيرجند شد و با حالت آشفتگی و نااميدی به مدد كار اجتماعی كلانتری گفت: ۱۰ سال پیش آرمان به خواستگاریام آمد و من که هشت سال از او کوچکتر بودم با تردید بسیار او را پذيرفتم.
همان زمان ادعا می کرد از کودکی عاشق من بوده و زندگی بدون من برایش معنایی ندارد. من هم خام حرفهای عاشقانه او شده بودم. بعد از اینکه چند جلسه با هم صحبت کرديم از وقار و مردانگیاش خوشم آمد و بعد از مدت كوتاهی ازدواج کردیم. سالهای ابتدایی زندگیمان بسیار خوب و خوش گذشت. علاقه زیاد آرمان به من باعث شده بود که من نیز به او علاقهمند. شوم اين وضعيت ادامه داشت تا اینکه فرزند اولم به دنیا آمد.
به خاطر حال نامساعدی كه داشتم مدتی در خانه پدرم ساكن شدم اما آرمان بيشتر منزل خودمان بود و فقط به ما سر میزد. در همین زمان بود كه كم كم متوجه رفتارهای مشکوک آرمان شدم. اگر چه مردد بودم ولی بعضی از افراد خانوادهام هم اين رفتارهای مشكوک آرمان را به من گوشزد كردند.
اين بود كه بيشتر كنجكاو شدم و تصميم گرفتم يواشكی لباسهايش را بگردم و متاسفانه چند بار از داخل جیبش مواد پیدا کردم. واقعاً شوكه شده بودم و در عين حال نمیدانستم كه بايد چه واكنشی نشان بدهم. بالاخره تصميم گرفتم در فضايی آرام و دوستانه موضوع را مطرح نموده و به او تذكر بدهم. اما او طفره می رفت و به بهانه های مختلف مواد پيدا شده داخل جيبش را به دیگران نسبت میداد تا اینکه بعد از مدتی حالم بهتر شد و به منزل خودمان برگشتم و متاسفانه همسرم را در حال استعمال مواد با دوستانش دیدم.
حالم خیلی بد شد. او دیگر راهی برای انکار نداشت اما به من می گفت: نگران نباش، من معتاد نیستم و فقط تفریحی مصرف میکنم. من هم خام حرفهای او شدم و سختگيري نمیكردم.
زندگی من و آرمان که به خوبی شروع شده بود، بعد از این متفاوت شد و دیگر اعتماد سابق را به او را نداشتم و بارها مچ او را گرفتم و او هم طبق معمول اعتیادش را انكار می كرد. تا اینکه صاحب فرزند دوم شدیم. آرمان دیگر آرمان سابق نبود. بيشتر اوقات بیدليل عصبی بود. شب ها دیر به منزل میآمد و روابط عاطفی بين ما بسیار کم رنگ شده بود. با کوچکترین بحثی تا جایی که میتوانست مرا کتک میزد ولی من هر بار به خاطر فرزندانم و آینده آنها و ترس از متلاشی شدن خانواده سکوت میکردم و اقدامی برای تغییر این شرایط انجام ندادم اما کار به جایی رسید که در کنار همه ی رفتار های بد همسرم متوجه خیانت او هم شدم.
ديگر تحمل این زندگی و رفتارهای آزاردهنده همسرم بهويژه روابط سوء اخلاقی او برایم بسيار سخت شده بود تا اینکه آخرین بار که به دلیل مصرف مواد در خانه به او اعتراض و او را تهديد به متاركه کردم. به شدت مرا کتک زد تا جایی که دستم شکست و حالا به کلانتری مراجعه نموده و خواهان ثبت شكايت و تشکیل پرونده قضایی هستم تا قانون تكليف مرا روشن كند.
کارشناس آموزش همگانی معاونت فرهنگی و اجتماعی پلیس خراسان جنوبی میگوید: در اين پرونده ضعفهای قابل توجهی از جمله عدم آگاهی به ملاک های صحیح همسر یابی، عدم آشنایی با مهارتهای ارتباطی بین زوجین، عدم آشنایی با مهارت حل مساله و کمک نگرفتن از مشاور در شرایط بحرانی زندگی را میتوان به عنوان عواملی كه هر یک از آنها حتی به تنهایی می تواند به ایجاد یا گسترش بحران منجر شود، نام برد.
بنابراین با مطالعه، دريافت مشاوره، افزايش خودآگاهی و كمک گرفتن از خانواده طرفين می توان از بروز یا گسترش اين گونه آسيبهای اجتماعی جلوگيری کرد.
بر اساس پرونده واقعی با همکاری معاونت فرهنگی و اجتماعی فدماندهی انتظامی خراسان جنوبی