به گزارش اصحاب رسانه، هوا گرم است و با اینکه روزه است سوار بر خودروی شخصی میشود و دل به جاده میسپارد، جادههای خاکی را طی میکند تا به روستایی در ۴۵ کیلومتری مرز افغانستان نزدیک میشود. از دور چند دختر و پسر برایش دست تکان میدهند.
دانشآموزان بر روی شن و سنگهای بیابان با فاصله نشستهاند تعدادشان کمتر از انگشتان یک دست است. آنها سراپا گوش هستند و به مطالبی که آقا معلم میگوید خوب گوش میدهند.
یکی از دانش آموزان غیبت دارد و هنوز نتوانسنه خود را به کلاس درس برساند. آقا معلم از بچهها میخواهد دانش اموزان کلاس چهام کتاب ریاضی را باز کنند و دانش آموزان کلاس پنجم تکالیف فارسی را انجام دهند.
هنوز درس کلاس چهارمیها آغاز نشده بود که مریم خود را به کلاس درس میرساند. دوان دوان وارد میشود. در دست چند شاخه گل زرد دارد و آنها را به عنوان هدیه روز معلم تقدیم میکند. گلهایی که از دل بیابان چیده است آقا معلم با دیدن گلها خوشحال میشود و از او تشکر میکند.
درس با رعایت فاصله اجتماعی آغاز میشود.گرمای هوا، ریگهای داغ بیابان نیز نمیتواند از عشق آقا معلم برای خدمت به این دانشآموزان بکاهد. دانشآموزان نیز با دیدن او انرژی میگیرند. بعد از دو ساعت آموزش آقا معلم با آنها خداحافظی میکند و راهی روستای بعدی میشود.
او که معلم مناطق سخت و صعبالعبور سربیشه است این روزها با توجه به شیوع کرونا مسئولیتش سنگینتر شده چرا که با توجه به شرایط کوچ دانشآموزان و دسترسی نداشتن به تلفن همراه و اینترنت، برای پیگیری درس و مشق باید دنبال آنها برود حتی اگر دام را برای چرا به صحرا برده باشند.
او جدای از سختی مسیرهای صعب العبوری که باید گاهی خود دست به کار تعمیر جاده شود، کوچنشینی و اعتقاد برخی به تحصیل نکردن دانشآموزان دختر و متقاعد کردن آنها برای ادامه تحصیل را از سختیهای کار معلمهای عشایر مطرح میکند که گاهی معلم با کوچ ایل مجبور به کوچ و تدریس در دل طبیعت و دامنه کوه یا زیر تیغ سوزان آفتاب میشود تا الماس وجود دانش آموزان به گوهر آموختن صیقل یابد.
در این روستا تعداد دانشآموزان دو نفر است و اینترنت دارند آقا معلم آمده است اپلیکیشن شاد را برای دانش آموزان نصب کند اما با وجود نصب این اپلیکیشن باز هم هفتهای دو روز به آنها سر میزند تا مشکلی نداشته باشند.
این حکایت تدریس محمدحسن حسینی معلم روستاهای مرزی سربیشه در روزهای کرونایی است معلمی که نگذاشته کرونا آموزش را برای دانش آموزانش تعطیل کند و با وجود کمی امکانات در دل بیابان حاضر شده و به دانش آموزان درس میدهد.
حسینی با اشاره به خاطرات تلخ و شیرین معلمی در مناطق عشایری گفت: ۱۵ سال سابقه تدریس را دارم که ۱۳ سال را در شهر خدمت کرده و دو سالی است به مناطق عشایری و روستاهای مرزی سربیشه آمدهام چون در اینجا در کنار مردم احساس آرامش بیشتری دارم.
وی بیان کرد: در این روزهای کرونایی به سراغ دانش آموزان میروم و در دل بیابان به آنها آموزش میدهم. 8 دانش آموز دارم که در مقاطع اول، دوم، چهارم، پنجم و ششم هستند.
حسینی افزود: بعد از اتمام آموزش به روستای مجاور میروم که در آنجا تنها دو دانش آموز دارم.
این معلم جوان در پاسخ به اینکه اگر معلم نبودید دوست داشتید چه کاره شوید گفت: شاید خبرنگار شاید هم در محلات عشایری دامدار میشدم من دانش آموزانم را خیلی دوست دارم و احساس میکنم اعضای خانوادهام هستند و هدفم انجام وظیفه و خدمت به مردم در مناطق عشایری و مرزی است.
وی با بیان اینکه تعدادی از دانش اموزان با فضای مجازی کار آموزش را دنبال میکنند افزود: کار با دانش آموزان مرا خسته نمیکند و در این روزهای کرونایی و هجوم ملخهای صحرایی علاوه بر آموزش به دانش آموزان در بیابان به همراه مردم روستا برای شناسایی نقاط و کانونهای آلوده میرویم و هر کاری که در روستاها باشد به همراه اهالی انجام میدهیم.
وی اظهار داشت: معلمی سختیها و شیرینی زیادی دارد و هر روز یک خاطره در دفتر زندگی من نقش میبندد از صفا، صمیمیت و قناعت مردمان عشایر گرفته تا جایگاه و حرمت وصف نشدنی که برای معلم قائل هستند. معلمهای عشایر سنگ صبوری برای مردمان این مناطق هستند که حتی خانوادهها برای انجام امور اداری نیز به آن ها متکی و وابسته هستند.
حسینی معلمی را فقط یک حرفه نمیداند بلکه از آن تعبیر به عشق میکند، عشقی که با گرد گچهای سفید بر شانههایش شکل میگیرد.وی که بیشتر اوقات با پوشیدن لباس عشایری بر سر کلاسهای درس حاضر میشود، خوشحال است که میتواند خدمتی به مردم انجام دهد.
این روزها در جای جای خراسان جنوبی معلمان زیادی هستند که عشق به خدمت در صعب العبورترین نقاط را بر جان و دل میخرند تا دانش آموزان این دیار از تحصیل عقب نمانند.