ویژه ۱۶ مهر ۱۴۰۳ - 3 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
گفت‌وگوی تابناک خراسان جنوبی با خانواده شهید امیرحسین ابراهیمی

روایتی خواندنی از زندگی یک شهید نیروی انتظامی/ امیرحسین قسم خورده بود از وطن دفاع کند

«امیرحسین ابراهیمی»، شهید مدافع امنیت از ماموران پلیس فرماندهی انتظامی سربیشه بود که در حین خدمت، به فیض شهادت نایل شد. شهیدی که خرداد امسال خانواده‌اش باید بیست و سومین بهار عمرش را جشن می‌گرفتند. اما آذر امسال باید اولین مراسم سالگرد عروجش را برگزار کنند.

پدر شهید امیرحسین ابراهیمی

به گزارش نگاه خراسان جنوبی به نقل از تابناک خراسان جنوبی، ساعت حوالی ۹ صبح است. خورشید در هشتمین روز از شهریور ۱۴۰۲، به رسم همیشگی لبخندش را به زمین هدیه داده است.
پدر که روزهای بازنشستگی‌اش را پشت سر می‌گذراند در منزل نشسته و خاطرات خدمتش در ارتش را مرور می‌کند. صدای تلفن همراه، رشته افکارش را در هم می‌ ریزد.
دست‌هایش به لرزه می‌افتد اما تلاش می‌کند آشوب دلش را در میان دلگرمی‌های پدرانه‌اش مخفی کند تا همسر و سه فرزند دیگرش نگران نشوند. خبر هر چه هست خوب نیست. دلش آشوب تر می شود. به او دلداری داده اند که مشکلی نیست اما قلبش بد می زند شاید هم گواهی از خبری که خوش نیست.
به سرعت مسیر بیمارستان امام رضا (ع) بیرجند را پیش می‌گیرد. اینبار شانه‌های مردانه‌هاش به لرزه می‌افتد. پسرش “امیرحسین” روی تخت بی‌حال افتاده و رمقی برای صحبت ندارد.
می‌گویند ساعاتی قبل در محور سربیشه به بیرجند در مسیر مبارزه با قاچاق سوخت، مورد حمله قاچاقچیان قرار گرفته و با برخورد عمدی خودرو قاچاقچیان، مجروح شده است.
نگاهش به پسر است و دست‌هایش به آسمان. با بغضی که خود را در پشت گونه‌هایش مخفی کرده، در دل نجوا می‌کند تا خدا فرزند جوانش را نجات دهد.

آغاز ماجرای شهادت 
قصه نیست بلکه آغاز ماجرای شهادت امیرحسین ابراهیمی از بیرجند است که هشتم شهریور ماه ۱۴۰۲ در ماموریت مبارزه با قاچاقچیان سوخت مجروح شده و بعد از ۸۳ روز درمان، به علت شدت جراحات در یکم آذرماه ۱۴۰۲ به یاران شهیدش پیوست.

همزمان با سوم آذرماه و در نخستین شب دهه فاطمیه، پدر، مادر، خواهرانش و مردم شهیدپرور بیرجند با «امیرحسین ابراهیمی» شهید مدافع امنیت از ماموران پلیس فرماندهی انتظامی سربیشه در کهف الشهدای شهر وداع کردند. پدرش ارتشی بود سال های زیادی در مراسم صبحگاه، سان (سلام نظامی) داده بود. در آخرین دیدار و بازگشت امیر حسین به خانه، پدر پیرش به استقبال آمد البته با سان نظامی به او سلام داد. سلام و خداحافظ

پیکر پاک شهید ابراهیمی شنبه، چهارم آذرماه ساعت هشت صبح از محل هیئت ابوالفضلی بیرجند تشییع و در گلزار شهدای بیرجند آرام گرفت.

استوری خواهرش دردناک و جانکاه بود؛ مردم را به جشن دامادی «امیرحسین» دعوت کرده بود، خواهری که سه ماه در کنار برادر لحظات سختی را به نظاره نشسته بود سه ماه انتظار تا شاید یک بار دیگر چشم هایش را باز کند. حرفی بگوید حتی نگوید و فقط بشنود تا یک بار دیگر خنده‌هایش را ببیند اما اول آذر ۴۰۲ دفتر زندگی او و امید خانواده اش بسته شد.

خواهرش نوشت: «میدانی به دلم چه گذشته؟ امیر جانم تک تکه لحظه ها در ذهنم ثبت شده ، هر روز دست در دست بودیم یادت هست، حالا چه؟ حالا دستانت را ندارم، می‌خواستم دوباره بزرگت کنم، کجا رفتی؟ چطور با توخداحافظی کنم عشق خواهر»

امیر حسین هفتم خردادماه ۱۳۸۰ چشم به جهان گشود. آن طور که پدرش می گوید: با توجه به علاقه‌ قلبی خود، بعد از گرفتن دیپلم وارد نیروی انتظامی شد. در عمر بابرکتش برای خدمت به جامعه از هیچ تلاشی دریغ نکرد و همواره درس وطن‌پرسی و ایثار و فداکاری را مشق می‌کرد.  بعد از اخذ مدرک دیپلم ، وارد نظام شد. حدود ۵ سال در نظام خدمت کرد و در زمان شهادتش مجرد بود.

پدر که خود بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی ایران است از حساسیت ها و نگرانی های مشترک یک نظامی و مدافع وطن، برای دفاع از آرمان هایشان یاد می کند: وقتی لباس نظام می‌پوشیم، لباس ما کفن ماست، یعنی اگر برای مملکت مشکلی پیش بیاید اول نیروی انتظامی و بعد مردم درگیر می‌شوند.
امیرحسین هم قسم خورده بود تا جان در بدن دارد از ناموس و وطن دفاع کند. در ماموریت‌ها هیچ وقت نمی‌گفت: چرا من؟ بلکه می‌گفت: چرا من نه؟ کارش را دوست داشت مسولیت پذیر بود. مسولانش نیز از او راضی بودند. علاقه خاصی به نظام داشت.

 

خبر شهادت فرزندتان را چطور شنیدید؟ 
ساعت ۹ صبح بود که به من خبر دادند امیرحسین دچار مشکل شده است اما حقیقت را نگفتند. امیرحسین در مبارزه با قاچاقچیان سوخت مورد حمله قرار گرفت. وقتی او را دیدم با آمبولانس به بیمارستان منتقل شده و روی تخت افتاده بود.  خودرو از روی بدنش رد، ضربه مغزی شده و کبد و اعضای داخلیش هم آسیب دیده بود.

با دیدنش دیگر رمقی برایم باقی نماند و دگرگون شدم. ۱۰ روز در بیمارستان امام رضا (ع) و ۵۰ روز هم در بیمارستان رازی بیرجند بستری بود. با فکر این که بعد از عمل، حالش بهتر شود و بتواند صحبت کند با هماهنگی مسولان نیروی انتظامی و بیمارستان به تهران اعزام شد. نگران بودم احساس می کردم در غیر این صورت در حقش کم لطفی کرده ام.  ۱۷ روز در بیمارستان سجاد تهران بستری بود و اول  آذر ماه ۱۴۰۲ به شهادت رسید‌.

در مدت بستری بودن امیر حسین چه به شما گذشت و چگونه خبر شهادت رو شنیدید؟ 
شب قبل با او بودم.  سر و صورتش را تمیز کردم. مثل همیشه دستش را گرفتم حرف زدم و برای استراحت به مهمانسرا رفتم . ساعت هفت و نیم صبح به من گفتند مدارک بیاورید اما نگفتند که شهید شده است. در حالی که خودم حدس می زدم که به شهادت رسیده و غم بزرگی بر دلم نشست.

در این مدت به من، خانواده، فامیل و همکارانش خیلی سخت گذشت. شبانه روز در بیمارستان بودم و زحمت زیادی کشیدم برخی پرسنل فکر می کردند از نیروهای بیمارستان هستم. کاش زندگیم را می دادم ولی پسرم برمی‌گشت، اما سرنوشت و تقدیر خداوند این بود. دوست داشتیم هرچه داریم هزینه کنیم اما او برگردد.

بارز‌ترین ویژگی‌های اخلاقی شهید رو بفرمایید. 
امیرحسین ناموس‌پرست، انقلابی، عاشق وطن و شهادت بود. این را باید از دوستان و همکارانش بپرسید. به نماز اول وقت توجه زیادی داشت. از کوچکی مکبر مدرسه بود، نفر اول در قرآن و بسیجی فعال مدرسه ومنطقه، بسیار مهربان بود. خیلی به من و مادرش احترامی گذاشت و بدون هماهنگی ما کاری انجام نمی داد. مهربان، با وقار و فامیل دوست بود. تنها فردی بود که شنیدم بعد از مجروح شدنش، ۴۵۰ نفر دوست و رفیقش به پسر عمه اش زنگ زده و احوالش را پرسیده بودند چرا که جواب تلفن نمی دهد.
تا آن جا که  می توانست به همه کمک می کرد از حقوقش خیلی برای کمک به دیگران می گذاشت تا آن جا که گاهی کم می آورد و به من گفت شما به فلانی مساعدت کنید که مشکلش حل شود و شاید هم به شوخی، که بعد با هم حساب می کنیم.
امیر حسین با همه دوست و رفیق بود در قید خط و ربط سیاسی نبود. راه خودش را می رفت اما می گفت آن جوانی که به نظر قیافه عرف پسندی ندارد هم از همین مردم است و نباید او را رها کرد.

در یک سال گذشت خواب او را دیده اید یا همراهیش را حس کرده اید؟ 
بله چند بار ، من و خانواده ام او را خواب دیدیم. یک بار برای انجام کاری تردید داشتم خودم را ناتوان می دیدم اما امیر حسین به خوابم آمد و گفت من هم کنارتان هستم از چه می ترسید و آن کار را به نحو خوبی انجام دادم.
پسر عمه اش همسن و دوست صمیمی بودند. سال قبل دچار بیماری و در بیمارستان مشهد بستری شد. پزشکان تشخیص دادند باید پیوند کبد شود شب امیر حسین را به خواب دید که به او گفته است مشهد چکار می کنی بلند شو برو خانه، من هم میخواهم به بیرجند بروم فردا صبح که برای آزمایش می رود دیگر نشانی از بیماری نیست و او از سال قبل سالم برگشته است.
پدر که خود ارتشی است سال های زیادی در مراسم صبحگاه، سان (سلام نظامی) داده بود. در آخرین دیدار و بازگشت امیر حسین به خانه، پدر پیرش به استقبال آمد البته با سان نظامی به او سلام داد : سلام و البته خداحافظ ، چطور شد که در روز وداع سان دادید؟ فکر می کنم حقش بود آخر همیشه در خانه به من سان می داد و می گفت سلام جناب و تا زمانی که آزاد نمی دادم راحت نمی شد. وقتی تابوت او را به کوچه آوردند خیر مقدم به او و همه اقوام و خویشانی گفتم که برای دیدنش آمده بودند خیر مقدم و تبریک برای خانه ای که ترک می کند و منزل ابدی که رهسپار آن می شود.

چند فرزند دارید؟ 
چهار فرزند داشتم. امیرحسین، پسر کوچک و آخرم بود که به شهادت رسید. الان دو دختر و یک پسر دارم.

اگر عاملان شهادت را ببینید چه برخوردی دارید؟ 
می‌خواهم با عاملان شهادت امیر حسین مطابق قانون رفتار شود چرا که پسر من تنها نیست و جوان‌های زیادی در این مسیر به شهادت رسیده‌اند. بنابراین قاچاقچیان باید ادب شوند تا درس عبرتی برای دیگران باشد. مثل همه پدر و مادر ها برای پسرم امید و آرزو داشتم . دلم می خواست دامادیش را ببینم اما همه آرزوها بر دلم ماند. شهریور یک سال از مجروح شدن او گذشت به زودی اولین سالگرد عروجش هم می رسد اما داغش همچنان تازه و سوزناک است درست مثل همان روزهای اول، هیچ فرقی نکرده است.

حرف شما با مردم و مسئولان چیست؟ 
ما ملت نباید خون شهدا را پایمال کنیم. اگر خط امام، شهدا و ولایت را دنبال نکنیم، به یقین گمراه می‌شویم. این آرامش و امنیت مرهون خون شهدا است که باید قدر دان آن باشیم.

۱۰  سال می‌شود که از ارتش بازنشسته شده‌ام. از همکارانم و نیروی انتظامی تشکر می کنم چراکه در این مدت نیروی انتظامی هیچ جا ما را تنها نگذاشت.

حرف پایانی شما چیست؟ 
اگرچه این اتفاقات حاصل عملی خلاف قانون بوده و فرد قربانی یا خود یا اطرافیانش ریسک این عمل را به جان خریده‌اند، اما نباید از علت بروز و ظهور این چنین کسب‌ وکار‌هایی به ویژه در مناطق مرزی کشور به سادگی گذشت.

البته مقابله با قاچاق سوخت، از ماموریت‌های جاری و روزانه نهادهای امنیتی و انتظامی است. تقریبا هفته‌ای نیست که خبری از کشفیات پلیس در این زمینه نشنویم. علاوه بر پلیس، دولت‌ها نهم تصمیمات نسبتا خوبی در این فرایند اتخاذ کردند. دولت سیزدهم، دو راهکار غیرقیمتی «کاهش سهمیه دوم بنزین کارت سوخت شخصی» و «سامان‌دهی کارت سوخت جایگاه‌ها» را برای مقابله با قاچاق سوخت به اجرا درآورد.

اما باید قبل از اینکه امیرحسین‌های دیگری در این مسیر جان فدا کنند، چاره‌ای جدی برای حذف یا کاهش قاچاق سوخت اندیشیده شود.

 

 

انتهای پیام/

بانک صادرات بانک سپه بانک ملی
نویسنده
رقیه رحمتی راد
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی فحش و افترا به هیچ عنوان پذیرفته نمی‌شوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید، فینگلیش به هیچ عنوان پذیرفته نمی‌شود
  • موارد درگیری با کاربران در پاسخ به نظرات دیگر کاربران پذیرفته نمی‌شود.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *