محمدرضا لطفی (نویسنده و کارگردان سینما) در واکنش به پانزده بند برای بازگشایی سینماها نوشت:
انتشار شروط پانزدهگانه بازگشایی سالنهای سینما، نه غلط و نه حتی خنده دار، که گریه دار است، واقعا دلیل این همه پافشاری و اصرار برای بازگشایی سالنهای سینما را در شرایط فعلی متوجه نمیشوم. حتی اگر سینمای ایران را ملقب به لفظ صنعت هم بدانیم، صنعت سینمای ایران نه قدرت سینماهای آمریکا و اروپای غربی را دارد و نه اعتبار جشنواره های بزرگی مثل کن، اما آنها اگرچه بر خلاف میل باطنی، اما دست به تعطیلی و تعویق زدهاند، به راستی ما چه چیزی از آنها بیشتر و سر تر داریم که میخواهیم مردم را در یک شرایط جنگی با الکل و ماسک و دستکش راهی سالنهای سینما کنیم؟
از هم اکنون نیک پیداست که حداقل بیش از دو سوم بندهای این آیین نامه در عمل قابل اجرا و کنترل نخواهد بود و اساسا شخصی که قرار است این تب سنجی را در جلوی پردیسها انجام دهد چه دانش و آموزش حداقلی پزشکی دارد، پس خودمان هم خوب میدانیم که این شروط فقط بر روی کاغذ نوشته شده اند و قابلیت اجرایی ندارند.
بله قابلیت اجرایی ندارند، درست مانند همان طرح فاصله گذاری در مترو و اتوبوسها که بر روی کاغذ یک چیز بود و در عمل با تصاویری که ازدحامها منتشر شد تبدیل به چیزی دیگر شد، اما با یک تفاوت، اینکه بازگشایی مترو و حمل و نقل عمومی شاید یک اجبار بود، اما بازگشایی سالنهای سینمایی به کدامین اجبار است؟
در بازگشایی بازار و مراکز صنعتی و خدماتی و حمل و نقل عمومی حداقل با منطقی غیرمنطقی مواجه هستیم، اما در بازگشایی سالنهای سینما حتی با یک منطق غیر منطقی هم طرف نیستیم که به آن دل خوش کنیم. در بازگشایی سالنها کدام ارگان و نهادی قرار است نظارت بر این مهم را داشته باشد که فاصله گذاری دونفر یکی روی صندلیها یا ضدعفونی مدام سالنها بعد از هر سانس به درستی صورت میگیرد؟ از همین اکنون سالندارها اعلام کردهاند که توان تامین هزینههای اقلام بهداشتی و ضدعفونی این چنینی را ندارند، وای به روزی که این مهم در عمل هم اتفاق افتد.
همه در دنیا میدانند که سینما و تماشای فیلم، حتی آرتیستی ترین فیلمها و متفکرانه ترین آثار هم یک عمل تسکین دهنده فکر و روح و روان به حساب میآید و نیازمند آن آرامش و احساس امنیت است. به راستی چه انتظاری داریم تا مخاطب و تماشاگر با استرس و فشار و نگرانی وارد سالن سینما شود و به تماشای فیلم بنشیند.
واقعا دلیل این همه پافشاری و اصرار برای بازگشایی سالنهای سینما را در شرایط فعلی متوجه نمیشوم. مگر نه این بوده که اهالی فرهنگ همواره ادعای سمت مردم بودن را داشتهاند؟ پس چه شده است که می خواهیم به قیمت بازی کردن با جان مردم دست به چنین عملی بزنیم؟ به راستی چه قدرت و نفوذ و حتی ترسی در آن پشت پستوهای در سایه نهفته است که هیچ کمکی به اکران آنلاین نکردیم و به جای اینکه امروز با گذشت چند هفته از این اتفاق شاهد تبلیغات بیشتر و حمایت های بیشتر و اکران چند فیلم دیگر باشیم،از ترس پاگرفتن این شیوه جدید سریع تصمیم به بازگشایی سالن ها داریم؟
می گویند در سیاست دیکتاتور ترین قدرت ها هم برای هر عمل خود یک دلیل ولو غیر منطقی می آورند. اما زمانی که قدرت خود را در خطر احساس می کنند قید همان دلیل غیرمنطقی را هم می زنند. اصرار به بازگشایی سالن ها در شرایط فعلی این حس را القا می کند که گویی این قدرت خود را در خطر بزرگی می بیند.